کد مطلب:164575 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

در خواب دیدن سکینه در شام
بدان كه خواب دیدن سكینه را در شام جمع كثیری از ارباب مقاتل نقل كرده اند مانند سید رضی الدین بن طاووس [1] و ابن نما [2] و ابومخنف [3] و سید نعمةالله جزایری در انوار نعمانیه و غیر آن [4] و روایات ایشان در این قضیه اختلافی دارد. اما ابی مخنف؛ پس اولا ذكر كرد كه:

یزید پلید امر كرد كه حضرت سید الساجدین را به قتل آورند. پس ذكر كرد. فریاد و زاری زنان و اطفال و مردمان را مثل ملخ در دور آن حضرت كه نظر می نمودند به سوی این امر فظیع [5] پس خوف و رعب در قلب یزید پلید واقع شد. پس، از قتل نجل مفخر و زاری خلیل عفو نمود [6] .


پس از آن ثانیا ذكر كرد كه راوی گفت كه:

پس چون ترس، ساكن شد سكینه فرمود: بدان ای یزید! كه من بودم شب گذشته میان نوم [7] و یقظه [8] كه ناگاه دیدم قصری را كه شرفه ی آن از یاقوت بود. و ناگاه دیدم دری گشوده شد. پس بیرون آمد از آن مشایخ چندی كه بزرگ داشت خدا اجر ایشان را و زیاد نمود در نور ایشان و در پیش روی ایشان خادمی بود. پس به سوی آن خادم رفتم و گفتم: ای جوان! این قصر برای كیست؟ پس گفت كه این قصر برای پدر تو حسین است. گفتم: این مشایخ كیانند؟ پس گفت كه این است آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی. پس بودیم كه با من آن خادم سخن می گفت كه ناگاه دیدم كه آمد مردی كه رنگ او مانند رنگ ماه بود. گویا جمع شده بود بر او هم دنیا و او با دست خود ریش مبارك خود را گرفته. پس من گفتم كه این كیست؟ آن شخص گفت كه این جد تو، رسول خدا، است. پس من نزدیك آن حضرت رفتم و گفتم: ای جد بزرگوار! به تحقیق كشته شدند قسم به خدا مردان ما، و ذبح شدند قسم به خدا كودكان ما. و هتك شد قسم به خدا حرمت ما. پس آن جناب خم شد و مرا به سینه ی خود چسبانید و گریست گریستن بلندی پس آمد ابراهیم و آدم و نوح و موسی و عیسی و گفتند كه صدای خود را پست كن ای دختر صفوه ی خدا. پس به تحقیق به درد آوردی دل آقای ما، رسول الله را. پس از آن، آن خادم دست مرا گرفت و مرا داخل قصر نمود و ناگاه دیدم كه پنج زن مانند ماه درخشان در آنجا می باشند و در میان ایشان زنی بود كه موی خود را افشان كرده بود و جامه های خود را به سیاه رنگ كرده بود. و در پیش روی او بود پیراهنی كه آلوده به خون بود. اگر آن زن می ایستاد، آن زنان می ایستادند و اگر می نشست آنها می نشستند. و خاك را بر سر خود می ریخت دفعه [ای] بعد از دفعه و می گزید


دست خود را از روی غیظ و گرفتگی گلو. پس نزدیك شد كه دلش آب شود. به تحقیق سوخته بود دلش از اندوه مصیبت حسین. پس من به آن خادم گفتم كه این زنان كیانند؟ گفت كه اینها حوا و مریم و مادر موسی و آسیه و خدیجه كبری. و این صاحبه ی پیراهن خون آلوده ی جده ی تو، فاطمه زهرا، است. پس به نزدیك او رفتم و گفتم ای جده ی من، كشته شد، قسم به خدا پدر من و یتیم شدم بر كوچكی سن خودم! پس صدیقه ی كبری فاطمه زهرا مرا به سینه ی خود چسبانید. و گفت كه گران است بر من این امر، و فریاد زد و گفت: سوزانیدی دل مرا، ای سكینه! كه غسل داد پسر مرا؟ كه كفن كرد او را؟ كه نماز بر او گذارد؟ كه تجهیز كرد او را؟ كه روان شد با نعش او؟ كه برای او قبر كند؟ كه مهربانی با او كرد در لحد او؟ كه خشت بر او چید؟ كه خاك بر روی فرزندم و نور چشمم حسین ریخت؟ كه كفیل یتیمان شما شد؟ ای سكینه! بعد از او كه بر شما مهربانی كرد؟ كه كفیل زنان بیوه ی او شد؟ پس از آن گفت: ای وای فرزند من! ای وای! خون دل من! ای وای! میوه ی دل من! پس آن زنان كه در دور او بودند همه نوحه كردند تا اینكه گمان كردم كه قصر از گریه ی ایشان می خواهد كه خراب شود. پس آن زنان او را تسلی شدیدی دادند و او را ساكت و ساكن می كردند و او سكوت نمی كرد، گویا حزن و اندوه اهل دنیا را به او داده بودند. و آن زنان می گفتند كه ای فاطمه! سلام خدا بر تو! حكم می كند خدای تعالی میان تو و میان یزید. و او بهترین حكم كنندگان است. و مرا وداع نمود و حال اینكه گریه كننده بود. پس من با ترس بیدار شدم و زیاد شد اندوه من با آن اندوه سابق از برای فراق جده ام. پس در آن هنگام یزید پلید خندید در حالتی كه استهزاء كننده بود، و گفت كه شما تسلی می جویید به خوابها و اعتنایی به كلام سكینه ی طاهره ننمود و از ملالت او نترسید [9] .



[1] الملهوف:220.

[2] مثير الاحزان:104 و 105.

[3] مقتل ابومخنف:135 - 133.

[4] بحار الانوار 196 - 194 : 45.

[5] فظيع: كار زشت و سخت از حد در گذشته در زشتي.

[6] مقتل ابومخنف:132 و 133.

[7] نوم: خواب.

[8] يقظه: بيداري.

[9] مقتل ابومخنف:135 - 133.